نویسنده: مهدی جمشیدی



 

حاشیه‌ای تحلیلی بر نظرات سیاسی اخیر آیت ‌الله مصباح یزدی

آیت‌الله محمدتقی مصباح یزدی (حفظه الله تعالی) از جمله شخصیت‌های اندیشمند و فرزانه‌ای است که به سبب ژرف‌نگری، حکمت، بصیرت و تعهد حقیقی به انقلاب اسلامی، بارها از سوی رهبر معظم انقلاب اسلامی مورد تأیید و ستایش قرار گرفته است؛ با وجود این، رسانه‌های انقلابی و همسو، آن‌چنان که شایسته‌ی این شخصیت ویژه و برجسته است، به اندیشه‌ها و افکار وی نمی‌پردازند و در مقام شرح و تحلیل آن‌ها برنمی‌آیند. در این یادداشت تلاش می‌شود تا حاشیه‌ای تحلیلی بر نظرات سیاسی اخیر ایشان عرضه گردد.

1. فتنه‌ای با دو دهه برنامه‌ریزی

آیت‌الله مصباح تأکید می‌کند که برنامه‌ریزی و طراحی فتنه‌ی رخ‌داده در سال 88، محدود به ‌ماه‌های مقارن با برگزاری انتخابات نبوده، بلکه محصول دو دهه زمینه‌چینی و مقدمه‌سازی و تجربه‌اندوزی در راستای براندازی نظام سیاسی بوده است:
«این روز [نهم دی‌ماه سال 1388] در واقع، خنثی‌کننده‌ی نقشه‌ای بود که شاید حدود دو دهه، استکبار جهانی با کمک مزدوران داخلی‌اش آن را طراحی کرده بود و آن قدر سد ثغور کرده بودند و مقدماتش را فراهم کرده بودند که مطمئن بودند به نتیجه‌ی قطعی می‌رسند.» (آیت‌الله مصباح یزدی، 1391، ص 8)
پر واضح است که اشاره‌ی ایشان به مقطع زمانی دو دهه، بر تحولات سیاسی و اجتماعی پدیدآمده در دوره‌ی پس از رحلت امام خمینی (رحمت الله علیه) دلالت دارد که در اثر آن‌ها برخی لغزش‌های ساختاری و ریزش‌های عاملیتی به وقوع پیوست. بخش گسترده‌ای از مقدمات یادشده، به واسطه‌ی سیاست‌ها و عملکرد دو دولت التقاطی سازندگی و اصلاحات به وقوع پیوست.

2. شرط حقانیّت، ادعای بازگشت سکوت‌گزینان فتنه

ایشان معتقد است که تنها در صورتی می‌توان بازگشت کسانی را که در فتنه سکوت اختیار کرده بودند موجه دانست و پذیرفت که آن‌ها با صراحت کامل، عاملان و فاعلان فتنه را محکوم و متهم سازند. در غیر این صورت، نباید به ادعای آن‌ها اعتنا کرد و آن را واقعی انگاشت:
«اگر کسانی [در فتنه‌ی سال 88] غفلتی کردند یا واقعاً امر به آن‌ها مشتبه شده بود و از روی بی‌بصیرتی کاری انجام داده بودند یا سکوت کرده بودند و حالا واقعاً پشیمان شده‌اند، باید پذیرفت. البته علامت پشیمانی‌شان این است که به نحوی از فتنه‌گران تبّری بجویند.» (همان)
ناگفته نماند که تا کنون این شرط درباره‌ی بسیاری سکوت‌گزینان تحقق نیافته است و آن‌ها حاضر نشده‌اند به صورت آشکارا و شفاف، حوادث سال 88 را «فتنه» بخوانند و عاملان آن را کاملاً متهم و محکوم کنند.

3. وابستگی ضریب تأکید بر تهدیدها به اقتضائات زمانه

آیت‌الله مصباح می‌گوید اگرچه حلقه‌ی انحراف، مخاطره‌زا و تهدیدکننده است، اما چنین نیست که در هر مقطعی از زمان، شرایط اقتضا کند که بر روی آن اصرار بورزیم و بدان بپردازیم:
«[حلقه‌ی انحراف] هم خطر بسیار مهمی است که نباید از آن غفلت کرد، منتها در ارزیابی خطر و موقعی که باید روی یک خطری تکیه شود و [آن خطر] برجسته شود، شرایط فرق می‌کند.» (همان)
ایشان از اوایل دولت نهم دریافتند که در درونی‌ترین بایدهای تصمیم‌گیری دولت، حلقه‌ی انحراف نفوذ یافته است، ولی نقادی را با شیب ملایم آغاز کردند و در 8 ماه فتنه نیز در این باره سخن نگفتند.

4. دگردیسی و تحول‌یافتگی احمدی‌نژاد

آیت‌الله مصباح درباره‌ی این اشکال که حمایت از احمدی‌نژاد در سال 1384 خطا و ناروا بود، زیرا وی از ابتدا حامل و واجد معایب و کاستی‌هایی بوده که امروزه عیان و آشکار گردیده است، می‌گویند انسان موجودی است که تحول و دگرگونی می‌پذیرد و ممکن است تعالی یا انحطاط یابد. در این صورت، باید متناسب با احوال شخصیتی وی درباره‌ی ایشان موضع‌گیری کنیم:
«آدمی قابل "تغییر" است؛ یک وقتی در مسیر خوبی حرکت می‌کند، باید تأییدش کرد، یک وقت منحرف می‌شود، باید به او تذکر داد، نصیحتش کرد، اگر لجبازی کرد، باید با او مخالفت کرد.‌ [بنابراین اولاً] اگر انسان از کسی در یک زمانی حمایت کرد، معنایش این نیست که همیشه باید [از او] حمایت کند. [...ثانیاً] تحولاتی که [در افراد] پیدا می‌شود دلیل این نیست که [آن فرد] از اول خراب بوده یا آن رفتاری که [در حمایت از او] انجام گرفته، نادرست بوده [است].» (همان)

5. اهمیت افزون‌تر فتنه‌های فرهنگی

آیت‌الله مصباح می‌گوید در جامعه‌ی اسلامی ممکن است فتنه‌های گوناگون سیاسی، فرهنگی و اقتصادی رخ دهد، اما از میان این انواع و اقسام، «فتنه‌های فرهنگی» که هویت «فکری» و «ایدئولوژیک» دارند، بیش از دیگر انواع فتنه‌ها، بنیان و اساس جامعه‌ی اسلامی را به چالش می‌کشند و تهدید و آسیب تولید می‌کنند:
«در فتنه‌هایی که مربوط به جامعه‌ی اسلامی است، از آن جهت که یک جامعه‌ی ایدئولوژیک و فرهنگی و فکری است، بیشترین خطرها را خطری می‌دانم که متوجه اساس فکری و فرهنگی آن جامعه باشد. [...] فتنه‌ای که فکر افراد و جامعه را منحرف کند مهم‌تر از فتنه‌های سیاسی، اقتصادی و نظامی است. [...اگر] حوادث تلخی که بعد از انقلاب برای ما اتفاق افتاد را بررسی کنیم، خواهید دید آن‌هایی که حوادث سخت و کم‌وبیش سرنوشت‌سازی بوده، همگی از همان مایه‌های فکری نشئت گرفته است.» (همان)
این نظر بدان دلیل است که آیت‌الله مصباح قائل به اصالت فرهنگ است و فرهنگ را، نسبت به سایر ساختارهای اجتماعی، همچون روح و به مثابه‌ی زیرساخت قلمداد می‌کند. بر این اساس، در هر جامعه‌ای و از جمله جامعه‌ی اسلامی، چنانچه باورها و ارزش‌های افراد دستخوش دگرگونی و استحاله شود، قوام و حیات معنوی آن جامعه فرومی‌پاشد و جامعه‌ای دیگر متولد می‌گردد. در حقیقت، تغییر فرهنگ تغییر در سایر شئون و ساحات زندگی انسان را نیز به دنبال خواهد داشت.
علاوه بر این، ایشان تأکید می‌کند که چنانچه فتنه در آینده رخ بدهد، محتمل است که هویت فکری و فرهنگی داشته باشد و به این سبب، چالش‌برانگیزتر خواهد بود:
«فتنه‌ای که می‌شود پیش‌بینی کرد، فتنه‌ای است که بر اساس انحرافات فکری در مسائل بنیادی اسلام است که [البته] خطرناک‌تر از فتنه‌های دیگر به نظر می‌رسد.» (همان)

6. افراط و تفریط درباره‌ی نظریه‌ی ولایت فقیه

آیت‌الله مصباح بر این باور است که اعتقاد به ولایت فقیه، دستخوش افراط‌ها و تفریط‌هایی شده است، چنان‌ که برخی آن را به سطحی فروتر از قانون اساسی تنزل می‌دهند و عده‌ای دیگر ولی فقیه را «معصوم» معرفی می‌کنند، در حالی که چنین دیدگاه‌هایی ناصواب است:
«اگر کسی گفت که ولی فقیه [...] معصوم است و هیچ خطایی نمی‌کند، به این [نوع تلقی] افراط است، چون ما معصومین را 14 تن می‌دانیم و پانزدهمی هم ندارد. در خصوص بقیه، هر کسی باشد، امکان اشتباه دارد، حال اگر کسانی بخواهند [...] بگویند ولی فقیه معصوم است، این اشتباه است، باید جلویش را گرفت، همان طور که جلوی آن‌هایی که اعتبار ولی فقیه را از قانون اساسی می‌دانند، باید گرفت.» (همان)
همچنین متابعت از ولی ‌فقیه در حوزه‌ی احکام حکومتی، وجوب شرعی دارد، اما در حالتی که وی نظرش را در این قالب بیان نکرده است، عدم متابعت حرام نیست:
«اینکه بگوییم قانوناً یا شرعاً هر چه موافق میل ولی فقیه باشد [اگرچه ایشان آن را در قالب حکم حکومتی بیان نکرده باشد]، مخالفتش حرام است، چنین چیزی [صحیح] نیست.» (همان)
البته لازم به توضیح است که اگرچه این نوع عدم تابعیت متّصف به حرمت نمی‌شود، اما می‌تواند نمایان‌گر ضعف ایمان آدمی باشد.

7. القائات و تحلیل‌های ناصواب درباره‌ی مقبولیت اشخاص

نکته‌ی مهمی که به آن اشاره کرده‌اند این است که اگرچه انتخاب «اصلح» در انتخابات یک اصل مسلم و منطقی است، اما چنانچه یقین به شکست نهایی او در رقابت انتخاباتی داشته باشیم، پُر واضح است که حمایت ما موجه نخواهد بود؛ چرا که اثری بر آن مترتّب نمی‌شود. ولی از سوی دیگر، مسئله‌ی کلیدی این است که بر چه مبنایی می‌توان به ناکامیابی فلان شخص در انتخابات حکم کرد؟ آیا شواهد و واقعیت‌های آشکاری این نظر را تأیید می‌کنند یا انگیزه‌ها و اغراض برخی اشخاص یا گروه‌های سیاسی چنین تصورات و القائاتی را نشر می‌دهند؟ تجربه‌ی تاریخی نشان داده که بسیاری از این ادعاها صحیح نبوده و صورت مقابل آن تحقق یافته است:
«اصل اولیه این است که هر جا ما حق انتخاب داریم، باید اصلح را انتخاب کنیم، ولی یک فرض استثنایی هم در کنار این داریم و آن اینکه اگر ما شخصی را شناسایی کردیم که 100 درصد اصلح است و دیگران غیر‌اصلح‌اند، ولی مطمئن هست که این اصلح رأی نمی‌آورد ‌ـ‌البته اثبات این احتمال که فرد خود رأی نمی‌آورد یک عرض عریضی دارد‌ـ‌ [...] اگر از این اصلح ترویج کنیم و در عین حال بدانیم که هیچ اثری ندارد، بدیهی است که این کار لغوی است، [...] اما کلام در این است که غالباً با این یقین، عدم رأی‌آوری را افراد القا می‌کنند، در حالی که [نظرشان] واقعی نیست.» (همان)
یکی از نمونه‌های روشن و گویایی این مطلب انتخابات ریاست جمهوری سال 1384 است. در این انتخابات، چهره‌هایی سیاسی و مدیریتی سرشناس با سوابق متراکم و فربه در صحنه‌ی رقابت انتخاباتی حضور یافتند، اما در نهایت فردی که نسبت به همه یا بسیاری از نامزدهای دیگر در مرتبه‌ی فروتری قرار داشت و به این سبب، تحلیل‌گران سیاسی بر این باور بودند که هیچ گونه احتمالی برای کامیابی وی در انتخابات وجود ندارد، توانست از رقبای جدی و بلندقامت خویش درگذرد و بر کرسی ریاست جمهوری تکیه زند. بنابراین چنین نیست که همواره تحلیل‌ها و تأملات و پیش‌بینی‌های صاحب‌نظران سیاسی و اجتماعی با واقعیت تطابق داشته باشند. در این چارچوب، آیت‌الله مصباح بر این باور است که:
«شما باید کار و فعالیت خودتان را بکنید و آن کسی که تشخیص دادید بینکم و بین‌الله اصلح است، او را ترویج کنید، مگر اینکه یقین داشته باشید که حمایت از این فرد هیچ اثری ندارد. در این صورت، حمایت از او کار لغوی خواهد بود. [...] فقط در جایی می‌شود گفت که صالح به جای اصلح تبلیغ شود و انتخاب شود که یقین داشته باشیم گزینه‌ی اصلح رأی نمی‌آورد، ولی [حصول] چنین یقینی بسیار نادر است.» (همان)
به ویژه آن که نباید در محاسبات و معادلات خود از امدادهای غیبی خداوند متعال غفلت کنیم و بپنداریم واقعیت، تنها محصول فعالیت‌ها و تلاش‌های مادی و عینی ما در عرصه‌ی تبلیغات است، بلکه چنانچه با نیت الهی و عاری از هر گونه منفعت‌جویی و خودخواهی به عرصه‌ی سیاست پا نهیم، خداوند نیز نسبت به ما تفضّل خاص خواهد داشت و با امدادهای غیبی و تأییدات ناپیدای خویش، از حق و اهل حق دفاع خواهد کرد:
«کسانی که با اخلاص، کار و فعالیت می‌کنند، خدا به این‌ها کمک می‌کند و حتی ممکن است همان اصلح، مقبول جامعه هم بشود.» (همان)

8. پشت پرده‌ی پروژه‌ی فریبنده‌ی «وحدت ملی»

مدت‌هاست که عده‌ای از فعالان و جریان‌های سیاسی سخن از «وحدت ملی» می‌گویند و آن را، به عنوان یک پروژه‌ی سیاسی کلان، تجویز و توصیه می‌کنند. در نگاه نخست، شاید به نظر برسد که این سخن، سخن حق و صوابی است، زیرا وحدت در نقطه‌ی مقابل تفرقه و تشتّت قرار می‌گیرد و از این جهت، مطلوبیت و اصالت دارد؛ حال آنکه چنین پنداشتی، سطحی و ناشی از کوته‌بینی است. اگر بپذیریم که گاهی ایده‌های خوب مطرح می‌شوند تا در سایه‌ی آن‌ها، اهداف و غایات شیطانی دنبال شوند، نباید به صرف روا و صواب بودن یک ایده، از آن حمایت کنیم، بلکه باید با تأمل و تدقیق دریابیم هواداران و حاملین این ایده چه انگیزه‌ها و مقاصدی را در سر می‌پرورانند و از مطرح ساختن آن چه منافعی را جست‌وجو می‌کنند. به ویژه آنکه این افراد از پیشینه‌ی سیاسی مطلوب و موجهی نیز برخوردار نباشند و رویه‌ی اخلاقی و صادقانه‌ای در عرصه‌ی سیاسی نداشته باشند.
در حقیقت، در حوزه‌ی مسائل سیاسی و اجتماعی که با سرنوشت جامعه‌ی اسلامی و نظام اسلامی در ارتباط است، نباید همانند حوزه‌های شخصی و فردی «حمل بر صحت» را یک اصل بینگاریم و به ادعاها و گفته‌های ظاهری چهره‌ها و شخصیت‌های سیاسی بسنده کنیم. در چارچوب چنین تلقی و برداشتی، آیت‌الله مصباح بر این باور است که طراحان ایده‌ی «وحدت ملی»، به دلیل آنکه در سال‌های اخیر در صحنه‌ی سیاسی کشور متحمل شکست‌ها و سقوط‌های پی‌درپی گشته‌اند و به حاشیه رانده شده‌اند، در پی آن‌ هستند که با تظاهر به خیرخواهی و مصلحت‌اندیشی از یک‌ سو و اعمال فشارها و تهدیدهای سیاسی، از سوی دیگر، اهل حق را وادار به مصالحه و سازش با خویش کنند تا به این واسطه، دوباره به عرصه‌ی سیاسی بازگردند و مشروعیت سیاسی خویش را بازیابند:
«گاهی [...] شعارهای حقی است که با انگیزه‌ی غیرحق بیان می‌شود. آن کسانی که به فرمایش مقام معظم رهبری، ناآگاه هستند و بصیرت ندارند، فریب شعار را می‌خورند، ولی آن‌هایی که بصیرت دارند پشت این شعارها را نگاه می‌کنند که انگیزه‌ی طرف از طرح این مباحث چیست و دنبال چه می‌گردد. مصداق بارزش شعاری است که خوارج [در دوره‌ی حاکمیت امیرالمؤمنین علیه السلام] می‌دادند. [...] زندگی کسی که این شعار [مطلوب و موجه] را می‌دهد، نشان می‌دهد که او دنبال چیست. [...] در هر جامعه‌ای، یک گروهی وقتی ورشکسته شد [...] می‌خواهد به هر بهانه‌ای شده، خودش را برگرداند به معرکه. [...] تنها چیزی که می‌تواند بگوید شعار وحدت و جلوگیری از اختلاف و از این حرف‌هاست. [...] می‌گویند خب، ما هم باید بیاییم در صحنه تا وحدت [محقق] بشود.» (آیت‌الله مصباح یزدی، 1391، ص 10)
روشن است که در صورت تن دادن به چنین وحدتی، ما با اختیار و انتخاب خویش جبهه‌ی باطل و اهل فتنه را، که مردم آن‌ها را طرد و نفی کرده‌اند، به صحنه‌ی عمل سیاسی راه داده‌ایم و به آن‌ها مشروعیت و رسمیت بخشیده‌ایم. چنین خطایی پیامدها و تبعات ناخوشایند بزرگی را به دنبال خواهد داشت و از آن جمله این است که زمینه و بستر سیاسی برای فتنه‌انگیزی و آشوب‌پراکنی مجدد فراهم می‌گردد.
منبع: محمدتقی مصباح یزدی، «برای خدا کار کنید، اصلح مقبول می‌شود»، هفته‌نامه‌ی 9 دی، شماره 80، 2 دی‌ماه 1391، صص 8 تا 15.
منبع:www.borhan.ir